فیک سالگرد ازدواجمون

pãrt : 9
و هان بلند میشه و ا.ت رو بلند می‌کنه میبره تو اتاق
ا.ت . بخدا نمیزارم خیلی طولش بدی هم خوابم میاد هم هنوز ل*بام درد میکنه
هان . هه مگه دست توئه؟😏
ا.ت . تروخدااااا
هان . نخیر

(ویو راوی)
و هان ا.تو میزاره رو تخت و میره تو ل*بای ا.ت و بعد از ۱۰ دقیقه بیرون میاد
هان : همکاری نمیکنیاا حواسم هست
ا.ت : برو بابا ترکوندیش ل*بامو من چجوری با این ل*با برم بیرون
هان : خب عشقم نرو بیرون
ا.ت : برو بابا تازه تصمیم گرفتم برم باشگاه
هان : که چی زورت به من برسه؟
ا.ت : من همین الان هم زورم بهت میرسه
هان : باشه حالا کی میری؟
ا.ت : میخواستم فردا برم که زدی ل*بمو ترکوندیش
هان : خب برو مگه چه اشکالی داره؟
ا.ت : خب ببینن من چی بگم؟
هان : مگه باید جواب پس بدی؟
ا.ت : باشه دیگه حالا بخوابیم
هان : نخیر من بازم کیس میخام
ا.ت : ای بابا آخریشه هاااا
هان : اووووف باشه بابا

(ویو ا.ت)
و بازم اومد تو ل*بم و بعد از یه ربع بیرون اومدم آنقدر محکم بود که احساس میکردم میخاد لبامو بکنه
ا.ت : خیلی وحشی ل*بام داغون شد😭😭
هان : حالا میتونیم بخوابیم
ا.ت : ترکوندن ل*بام تموم شد؟
هان : با این که کم بود ولی برا امشب بد نبود
ا.ت : کممممم؟
هان : یاااا ببخشید عالی بود
ا.ت : هعی بیا بخوابیم
هان : باشه

ادامه دارد . . .
شرط ۱۲ تا لایک